قصه گوی عشق
محمود ملک ثابت
رفتی دلم برای تو آرام گریه کرد
وان قمری شکسته لب بام گریه کرد
جامی شکست و حیف که دنیا خبر نشد
آیا کسی به غربت این جام گریه کرد؟
آیا چه دید آذریزدی در این جهان
هر روز صبح صادق و هر شام گریه کرد
گفتی به سنگ قصه هجران خویش را
دیدم که سنگ ، سخت سرانجام گریه کرد
از چشمه سار معرفت ، ای قصه گوی عشق
«ثابت» نبرد بهره و ناکام گریه کرد
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 09,ژانویه,2025